به پاس قدردانی از مردی که خاطره های خوب برای کودکان دیروز ساخت. عموی من واقعا مَشدی بود.
پدرم بوی خاک و گندم داشت
دست در دستهای مردم داشت
روی لبهای خستهاش یک عمر
تاول زندگی تبسم داشت
شطی از آفتاب در چشمش
تا دم واپسین تلاطم داشت
با دهان سپیده میخندید
او که با سوختن تفاهم داشت
یاد باد آن سپیده، آن امید
آفتابی که بوی گندم داشت

دخترخاله ها و پسرخاله های عزیز
غم از دست دادن پدر آنقدر بزرگ است که ذهن توان نوشتن درباره قلب شکسته را ندارد.سکوت بلندترین فریاد است وقتی حرفی برای گفتن نیست.
خاطرات بسیار خوب کودکی ام در خانه باغ شما و تعطیلات تابستان و مشد حسن عموی عزیز و میوه هایی که نتیجه یک عمر زحمت و مراقبت و آبیاری و هرس بود…
همه خاطرت خوبی که برای من و همه پسرخاله ها، دخترخاله ها و فرزندان و نوه هایش ساخت و به جای گذاشت پاداشی بزرگ در نزد خداوند عزیز دارد.
مرا در غم خودتان شریک بدانید
مهدی محمدی دهقانی
خانواده الله وردی محمدی دهقانی